۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

براي پدرم...



... برای پدرم، که مرداد رفت و هنوز تاول سرنگون شدن "مصدق" روی قلمی که برگه ی رای را نوشته بود، آزارش می داد و من... من که مثل اکثر شما خرداد، آزارم می دهد!!




امتداد چشم تو نبود
هیچ آسمانی!
حتی رنگین کمان ها- بعد تو-
پلی از کوه به دریا نزدند...
نواری مبهم و گیج که پنجره ای نفهمیدشان.


زمینی تر بگویم:
تابستان، چشم/ زخم پنجره ام شد
بي اتاق
بي چراغ
ورم كرده بود، سقف خانه ام!

ساعت و ستاره
گذر نامنظمي از التهاب مه آلود قاب و تصوير
حالا مي فهمم
بين مرداد و مردنم
خرداد تاولي معلق بود...!