۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

برای قدم زدن، دنیاچقدرکوچک است!


کوچک است
برای قدم زدن
دنیا !

پیر/خیابانی که زیر پایم می دود
با همه ی سالخوردگی …

فریم به فریم
خاطره و خطر
گلبوته های یادمان و یادگار …
سبز می شود
لازم نیست بکارم
سبز می شوم !!!

پل یادگار

بعداز یادگار امام …
دقیقا مقابل اوین !
مقایسه می کنم
مقرر است که " قاف " های همه ی زبان فارسی
در این فریم یادگاری کنار هم جمع شوند! :

… قبل از قرار
مطابق قرار صادره …
قبرستان / قرار گاه کهریزک!!
قرار قبلی صدور وثیقه …


از قبل قرار بود قربان !
قربان !، قربانیان را چه کنیممممم …؟؟

قبول …!

به همین سادگی به ته تهران رسیدیم !!!
می بینی ؟!
برای قدم زدن
دنیا چقدر کوچک است ؟!!


۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه




برای جاودان جان های بندیِ اینجا و نورچشمیان غربت نشین،که بقول نیما :
یاد بعضی نفرات/موجب روشنی جشم منند / ...روشنم میدارند / ...رزق روحی
منند ...


بگذرانده
گرچه زندگی ، جوانی ام ...
در ترنم تبی لجن شگون
اوج زندگانی ام !

تا جشانده طعم سایه های شب نشین شهر را
نایِ بد صدای قحط و قهر را
هر چه وحی زرد و زهر را
بر مذاق دوستان جانی ام

دیگر این طرف تَرَک ...
گرچه دستِ کوتهی ، درازِپایِ عشق نیست!
نی لبک ترین گلویِ خون/شکوفه هم
بازِ عشق نیست ...

در پسینه ی تمام یادها
در ترقصِ حرامِ !!! بادها و دادها...
همگلوی خاطرات خیس میله های خسته ام
زابراه چیدن سلام شان...
نشسته ام .